به هرحال من ترجیح دادم از بلندترین برج شهر سقوط کنم. ساعت وسط میدان طبق معمول خواب رفته، می دانم پانزده دقیقه ی دیگر همه چیز تمام می شود. مردی کنارم ایستاده، انگار او هم سقوط را انتخاب کرده به نظر من بهترین روش همین است. حداقل یک بار هم که شده لحظه حس پرواز را تجربه می کنی. پیراهنش شبیه پیراهن دامادی من است، چند روز بعد از این که سفارشش دادم خیاط از هجوم این همه داماد ناگهانی له شد و مرد. خیاط که مرد عروسی ها همه به هم خورد. دیگر تولدی نبود. مدام مرگ بود و خرما و حلوا. گاه و بی گاه صدای شیونِ زنی یا هق هق کودکی سکوت اشک مردها را می شکست. ظرفیت گورستان تکمیل شده و قبر های دست جمعی هم دیگر جواب این همه جسد را نمی داد. همه جا را مرده برداشته بود. مردن عادی شد، شهر به هم ریخت. نانوا که نباشد نان هم نیست. همه از دست هم می کشیدند، می زدند، می خوردند، می مردند. بلوایی پرپا شد. بوی عفن همه جا را برداشته بود. شهر لنجنزاری شد از کسانی که روزگاری با هم می گفتند و می خندیدند.
بالاخره همه به این نتیجه رسیدند که بشریتشان منجی ندارد و خودشان باید کاری کنند و تنها راه نجات خودکشی دست جمعی بود. هر کس روشی را انتخاب کرد، عده ای از چند روز قبل برای خودشان دار ساختند، عده ای کنار دریا منتظر نشستند تا در جهت عکس نهنگ ها خودکشی کنند، بعضی ها تفنگشان را بی صبرانه در دست می چرخانند و بعضی هم مثل من روی بلندی منتظرند تا چند دقیقه ی دیگر برسد. در هر صورت همه به یک چیز فکر می کنند. صدای توپ که بیاید تمام است. درست مثل سال...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موزیک:gloomy sunday(یکشنبه غمگین)
اثر :detlef petersen
با تشکر از شما دوست فرهیخته و خوبم
سکوت میکنم ...!
بگذار حرف ها اینقدر یکدیگر را بزنند ...
تا بمیرند ...!
سلام جناب داریوش عزیز
خوشحالم که باز فعال می بینمتون...
درست مثل همیشه فوق العاده است ..همیشه داستان نوشته هاتون جذاب و زنده هستند قربان..بهتون بابت این حس زیبا تبریک میگم
670847 بازدید
204 بازدید امروز
384 بازدید دیروز
4772 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian