آرشیو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نه تو خودت به من بگو... در این شهر، در هیچ کجای این شهر، کلاغی نیست که عینک آفتابی به چشم زده باشد و مذبوحانه و زیر لب صدای زنگوله کاروان شترهای مخملی را در بیاورد؟ اگر هست، تو را به خدا، به من بگو... می خواهم برایش یک فلوت هندی و یک طبل مصری ببرم! می خواهم زیرجُلَکی برایش دعایی، وردی، چیزی بخوانم که از شهر ما نرود. می خواهم شب ها یک ساعتی گوشه میدان بشینم و سیگار هایم را که کشیدم، برایش یک شعر بگویم. تو هم بیایی و شعرم را که خواندی، همانطور آرام که می خوانی، تو هم برایش یک شعر بگویی... می خواهم آخر شب ها که به خانه بر می گردیم، صدایش ما را هی بخنداند...
می دانم که هست.
.
.
شبش نوشت: دیدی گفتم هست... می دانم تو هم دیدی اش که بالای برج میلاد نشسته بود و پیپ شب گاهی اش را می چاقید
لیون:هی مکس،تو قصه ی مترسک رو شنیدی؟
مکس:نه
لیون:تو فکر می کنی کلاغ ها از مترسک می ترسن؟
مکس:آره،فکر کنم می ترسن.چطور مگه؟
لیون:نه،کلاغ ها نمی ترسن،مطمئن باش
مکس:خدا لعنتت کنه لیون،کلاغ ها می ترسن
لیون:نه کلاغ ها می خندن
مکس:مزخرف میگی
لیون:نه،کلاغ ها می خندن.نگاه کن،مزرعه داره،یه مترسک رو اون وسط میزاره،خب.
یه مترسک با یه کلاه بامزه و صورت مسخره.کلاغ ها اون بالا پرواز می کنن و اونومی بینن و بهش می خندن،مترسک اونا رو می خندونه.
مکس:مرده شورت رو ببرن،یعنی کلاغ ها می خندن؟
لیون:آره اونا از خنده روده بُر میشن.بعد میگن که خب اون مزرعه داره اون پایین آدم خوب نازنینیه،اون ما رو خندوند،پس ما اذیتش نمی کنیم.
«بخشی از فیلم مترسک-1973»
ــــــــــــــــــ
662245 بازدید
215 بازدید امروز
296 بازدید دیروز
3305 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian