و اما بعد... اندر احوالات وبلاگ نویسی همین بس که ....کاریست بس دشوار آنچنان که بخواهی فیلی را هوا کنی!!!.....نه اینکه نمیشود راحت و مثل بچه آدم حرف زد و به سبک و سیاق خودت قلمت را برقصانی وگرنه وصله به قُنمبل مبارک می چسبانند،این است که العیاذ بالله بسان مبعوث شدن میماند به زعم عده ای و از این رهگذر انسان خوش خوشانش شده و مثل اوس محمود شیر دل ،هاله ای هویجی رنگ گِرداگِرد گُرده اش متصور میشوداز این شق القمر.
حالا بعضی مثل این میرزا قلمدان به هِن و هِن میافتد و اراجیفی (میگویند پیچیده، که با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند) را انعکاس میدهد و البته صد در صد کپی از صاحبان قلم و اندیشه و با خطای یک میلیونیم اپسیلون درصد جمله ای از خودش تقریر میکند این وسط و جفتکی میپراند ، و مدام لعن و نفرین میفرستد به این پدیده نامیمونِ کپی که باعث انشقاق امت واحده شده و جماعت را به خلیدن در اندیشه های به ظاهرا خر روشنفکری وا میدارد و دو ملک مقرب را به شهادت میگیرد که این ضد فرهنگ عجیب الخلقه ی مهاجم آفتی است از برای اجتماعات صاحب قلم و صاحب اندیشه که قطعا زیر سر غربی هاست و در این میان میرزاقلمدانِ بیچاره ناخودآگاه موجب نشراکاذیب و افکار ضاله و منحرف کننده دیگر صاحب قلمان که مخاطبانی انگشت شمار دارد میشود و میشود حکایت کار کردنِ خر و خوردن یابو.
و لَعَنَ الله عَلی جَمیع الکُپیون و الکُپیات
.
و از آنجایی که باید مشق دموکراسی کرده و قاطی آدم بشویم و بشویم یک سکولاراسلامیست تمام و کمال، رای اکثریت را ملاک عمل قرار داده و از اقلیت سروران گرام عذر تقصیر خواسته و از فرهنگ نابِ بومی و ساده و سلیس و روان و ضد فرهنگ منور الفکری کتیبه ای و رساله ای (البته کپی) انتخاب کرده و به نظر عزیزان جان میرساند.
ولله اَعلمُ بِما اَقول وَ اَکتُب و ما فِي مِن جَمیع الکُپیـات.
تَفَضَل یا اَخی:
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.
طَیَران في عالم اَلکُپیات
یه کلیپ گذاشتم ببین شاید حال و هواتو عوض کنه , تو ولایت شما اجرا شده
اثر استاد بیگچه خانیه
خوش باشی دادا
دروود داریوش جان
اینجا چه میکنی ؟ الان باید تکیه باشی ، به جای این کارا دو خط قرآن بخوان سوء چشت زیاد شه
یک همشهری داشتیم عاشق شده بود یهو گم شد انگار دوووووود شد رفت هوا هیچ کس ازش خبر نداشت
671190 بازدید
547 بازدید امروز
384 بازدید دیروز
5115 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian