یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تنش از گل سرخ.
اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد.
و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد.
دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم.
اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند، پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛ که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.
*
سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن
آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می
کند.
پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق.
و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار.
هزار و یکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان.
و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید، آنچنانکه قلبش از جا کنده شد.
سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز
که: عشق کار نازکان نرم نیست / عشق کار پهلوان است، ای پسر
آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقی بود.
عرفان نظرآهاریبهههههههههه ....داداش گلمون آقا.... خوبی دادا ...پرده نشینی بسه دادا .....سایه نشستی آفتاب نشینا رو دید میزنی .....سیگار که قربونت برم اصلا به گروه خونت نمیخوره دادا .....رد گمیه باحالیه ....اما نه واسه حاجیت ...طفلک بهنام و رضا ....میخواستی توپو بندازی اون سمت ؟؟؟ ای شیطون.......باشه خیالی نیس ......همینکه هستی جمالتو عشقه .....راستی چی شد گفتیم آش پشت پا رو هم دادن تا حالا .......به هر حال هر جا هستی سالم و سرحال باشی.
پشت پنجره بادزندگي ميکند.
گاهي وقتهازوزه کنان به درميکوبد.
گاهي وقتهاقاصدکي راباخودمي آورد.
گاهي وقتهاگل سرخي راپرپرميکند.
پشت پنجره بادگيسوهاي بلنددخترک رابه ميهماني چشمهاميبرد.
پشت پنجره بادميرودگاهي وقتهابه شاليزار سرميزند.
پشت پنجره بيدهامجنون ميشوند.
بادبادک بازيچه ي باد
اسيرشاخه هاي خشک
باحسرت به آبي چشمهاي خدامينگرد.
بادميرودگاهي آفتابي ميشود.
ميرودگاهي باراني ميشود.
بعضي وقتهاعشقي رامي آوردزودميبرد.
بعضي ازشبهاملايم ميشودازعطرشب بوها.
بعضي شبهادلگيرميشود.
گاهي فراموش ميکندپنجره ي مارادرآغوش بگيرد.
بادبرکت آسيابهاميشود.
بادخوشه هاي برنج راميرقصاند.
پشت پنجره بادزندگي ميکند.
پشت پنجره بادبه آزادي زندگي ميکند.
بله فهمیدم .....این جمله ی کار نشد نداره به اندازه کافی تابلو هست......خسته نباشید .......بچه ها به افتخارش هوررررررررررااااااااااااااااا
ای که میپرسی زمن عشق چیست؟
...عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
...عشق یعنی مهر بی چون وچرا
....عشق یعنی کوشش بی ادعا
...عشق یعنی مهر بی اما اگر
...عشق یعنی رفتن با پای سر
....عشق یعنی دشت گلکاری شده
.....در کویری چشمه ای جاری شده
....عشق یعنی با پرستو پرزدن
....عشق یعنی آب برآذر زدن
...... عشق یعنی همچو من شیدا شدن
....عشق یعنی قطره ودریا شدن
...عشق یعنی در فراقش سوختن
.... عشق یعنی دیده بردر دوختن
...عشق یعنی قطعه شعر ناتمام
....عشق یعنی بهترین حسن ختام
داریوش عزیز مطلبتون جالب بود ببخشید در حضور شما جسارت کردم ودست برقلم شدم
ممنون که به وبلاگم سر میزنید
پاینده وموفق باشید
سلام داش منصور .....والا چی بگم ما که هنوز نرسیدیم خدمتشون هرچی هم کردیم پروفایلشون باز نشد ....اما نمیدونم ایشون که میبینن فونتشون خونده نمیشه چرا عوضش نمیکنن ؟؟؟؟ تو وب اکثر بچه ها هم زحمت کشیدن و کامنت گذاشتن باز هم به همین منوال.....موندم که خودشون متوجه نیستن که چی مینویسن !!!؟؟؟
671193 بازدید
550 بازدید امروز
384 بازدید دیروز
5118 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian